سفارش تبلیغ
صبا ویژن

10 نوع از افراد سمی که شما باید تحت هر شرایط و به هر قیمتی از آن

همان‌قدر که آموختنِ راه‌های مقابله و مواجهه با افرادِ سخت _ منظور از افراد سخت کسانی هستند که شخصیت‌های خاص و پیچیده دارند و زندگی در مجاورت آن‌ها سخت است _ مهم است، اجتناب از کسانی که به اصطلاح افراد سمی هستند نیز حائز اهمیت محسوب می‌شود، چرا که ابداً ارزش وقت و انرژیای که صرف ایشان می‌کنید را ندارند _ و هردوی این موارد، به مقدار زیادی می‌کاهند. افراد سمی، پیچیدگی، ستیزه و کشمکش، و بدتر از همه استرس و اضطراب را برای شما رقم می‌زنند.

(مردم یا به شما الهام می‌بخشند، و یا شما را غرق می‌کنند _ پس در انتخاب آن‌ها هوشمندانه عمل کنید.) __ از هانس اف هانسن

تحقیقات اخیری که در دانشگاه فردریش شیلرِ آلمان انجام شد، مبرهن که افراد سمی می‌توانند در نوع خودشان، حقیقتاً خطرناک باشند و خطراتی جدی را بیافرینند. آن‌ها متوجه شدند که بودن در معرض چنین احساسات منفی‌ای _ منظور حضور و بودن در کنار افراد سمی است که سبب بروز و ایجاد چنین احساساتی می‌شود _ باعث میشود تا ذهن به درون یک بره? استرسیِ عظیم شود. این احساس می‌تواند منفی باشد، می‌تواند ظلم و یا در معرض ظلم قرار گرفتن باشد، می‌تواند سندروم قربانی بودن باشد و یا فقط می‌تواند دیوانگیِ عظیم آن‌ها باشد، اما هر چه که هست، این دسته از مردم ذهن شما را به باتلاقی از استرس می‌برند و شما باید به هر قیمتی از آن‌ها دوری کنید.

افراد سمی

تحقیقاتِ گسترده‌ای نشان داده است که بودن در معرض استرس و اضطراب، می‌تواند تأثیر منفی و مدت‌داری را بر روی مغز بگذارد. اگر چند روز در معرض استرس باشید، تأثیر نورون‌ها در بخش هیپوکامپوس _ یک بخش بسیار مهم از مغز که مسئولیتِ منطق و استدلال و همچنین خاطرات را در بر دارد _ به شدت کاهش پیدا می‌کند. اگر هفته‌ها در معرض استرس باشید، مغز به صورت خودکار به سلول‌هایش آسیب می‌زند، و اگر ماه‌ها در معرض استرس باشید، این سلول‌ها برای همیشه از بین خواهند رفت. ای کاش افراد سمی فقط شما را بدبخت می‌کردند، در واقع آن‌ها مغزتان را به معنی واقعیِ کلمه می‌خورند.

قابلیت مدیریت احساسات و خون‌سرد ماندن تحت فشارهای عصبی و استرس، یکی از مهم‌ترین بخش‌های مجری‌گری‌ست. یکی از مؤسسات معتبر روان‌شناسی، بر روی 1 میلیون نفر تحقیق و آزمایش انجام داد و نهایتاً متوجه شدند که 90% از مجریان، مهارت مدیریت احساسات‌شان را در مواقع استرس‌زا دارند و می‌توانند همه‌چیز را به وسیل? این قابلیت تحت کنترل داشته باشند. یکی از بزرگ‌ترین هدایایی که این افراد به خودشان می‌دهند این است که از افراد سمی دوری می‌کنند.

جمل? محبوبی می‌گوید که شما محصول و مخلوقِ پنج تن از افرادی هستید که بیشترِ وقت‌تان را با آن‌ها می‌گذرانید. اگر اجازه بدهید که حتی فقط یکی از آن‌ها سمی باشند، آن زمان است که متوجه می‌شوید یک فرد سمی، چه‌قدر برای مانع شدن توانایی دارد.

تا وقتی که افراد سمی را شناسایی نکنید به هیچ وجه قادر به فاصله گرفتن از آن‌ها نخواهید بود. حق? اصلی ما در اینجا این است که باید بدانیم، افردی هستند که کنارآمدن با آن‌ها سخت بوده و اخلاق‌های خاص و بدی دارند، و همچنین افرادی هستند که حقیقتاً سمی می‌باشند. این دو با یکدیگر متفاوتند. چیزی که در ادامه به شما ارائه کرده‌ام، ده نوع از افراد سمی است که باید تحت هر شرایطی از آن‌ها دور بمانید تا خودتان تبدیل به یکی از آن‌ها نشوید.

  1. شایعه‌پراکن‌ها

(مغزهای بزرگ ایده‌ها را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهند، مغزهای متوسط اتفاقات روز را، و مغزهای کوچک زندگی اطرافیان را.) الانور روزولت

مشاهده مقاله  چرا نباید به نظر دیگران درباره خودتان اهمیت دهید

افرادی که به شایعه‌پراکنی دلالت دارند، در حقیقت لذت و خوشیِ خودشان را از بدبختیِ دیگران استخراج می‌کنند. شاید داخل شدن به زندگی شخصی یک فرد و دانستن رازهای شخصیاش در آغاز جالب باشد، اما در طی زمان خسته‌کننده خواهد شد، سبب می‌شود که شما احساس چندشی راجع به خودتان داشته باشید و می‌فهمید که این کار در حقیقت به دیگران آسیب می‌زند. قطعاً سرگرمی‌ها و کارهای مثبت زیادی آن بیرون وجود دارد که شما می‌توانید وقت‌تان را آن‌جا به راحتی و به دور از زندگی شخصی اطرافیان صرف کنید.

دوری از افراد سمی

  1. افراد تند مزاج

برخی افراد حقیقتاً هیچ کنترلی بر روی احساسات‌شان ندارند. آن‌ها خودشان را بر روی گردن‌تان وبال می‌کنند و احساسات‌شان را بر روی شما اعمال می‌کنند، چرا؟ چون فکر می‌کنند که شما عامل مرض و کسالت روحی آن‌ها هستید. افراد تندمزاج کسانی هستند که ترک کردن‌شان در زندگی بسیار سخت است، چرا که عدم کنترل آن‌ها بر روی اعمال و احساسات‌شان سبب ایجاد دلسوزی می‌شود. اما باید بدانید که وقتی زمانش سر برسد، آن‌ها از شما به عنوان سنگرهای احساسی‌شان استفاده خواهند کرد و بعد خراب‌تان می‌کنند، پس باید به هر قیمتی از آن‌ها فاصله گرفت.

  1. قربانیان

افراد سمی از این نوع سخت شناسایی می‌شوند، چرا که شما به طور عادی، در آغاز سعی می‌کنید تا با آن‌ها و مشکلات‌شان همدردی کنید. اما طولی نمی‌انجامد که متوجه شوید زمان نیاز احساسی یا نیاز آن‌ها به دلسوزی و همدردی، در حقیقت (همیشه) است. افراد قربانی هرنوع مسئولیت شخصی‌ای را از خودشان دور می‌کنند، و هر دست‌اندازی را که در جاده با ان مواجه می‌شوند، تبدیل به کوهی غیرقابل عبور می‌کنند. آن‌ها اوقات سخت را به عنوان فرصتی برای یادگیری و رشد نمی‌بینند؛ به جای آن، آن را به منزل? شکست در نظر می‌گیرند. به قول معروف: (درد ناگزیر است، اما رنج کشیدن یک دست خودمان است.) این ویژگی‌ها می‌توانند یک فرد سمیِ کامل را بسازند، کسانی که هم خودشان رنج می‌کشند، هم بقیه را به رنج وا می‌دارند.

  1. مغروقِ خود

آن‌ها کسانی هستند که به واسط? فاصله‌ای که از شما و دیگران می‌گیرند، سعی می‌کنند ارزش و جایگاه اجتماعی و اعتبارتان را از شما بگیرند. اگر شما با چنین آدمی دوست هستید یا اطراف‌تان حضور دارند، به راحتی می‌توانید آن‌ها را تشخیص دهید، چرا که این افراد کسانی هستند که شما همیشه در کنارشان احساس تنهایی می‌کنید. تا جایی که این افراد مسئول سخنرانی هستند، هیچ دلیل و هدفی در ارتباط داشتن با دیگران و یا شما وجود ندارد. شما صرفاً ابزاری برای ساختنِ اعتماد به نفسِ آن‌ها هستید.

  1. حسودان

برای افراد حسود، همیشه چمنِ سبزتری در نقط? دیگری از جهان وجود دارد. حتی اگر اتفاق خوب و خوشایندی برای افراد حسود بیفتد نیزف سعی می‌کنند تا از درون آن به احساس رضایت و خوشحالی دست پیدا کنند. چرا که آن‌ها خوشحالی و رضایت‌شان را در مقایسه با جهان محاسبه می‌کنند، آن هم در حالی که باید در خودِ آن اتفاق جست‌وجو شود. و بگذارید با این ماجرا مواجه شویم، که اگر به اندازه‌ی کافی دقت کنیم، همیشه یک نفر کار ما را بهتر از خودمان انجام می‌دهد صرفِ زمانهای طولانی همراه با افراد حسود به شدت خطرناک است، چرا که سبب می‌شود تا به طور خودکار، دست‌آوردهای خودتان را هیچ‌انگاری کنید.

  1. تغزیه گردان‌ها

این افراد کسانی هستند که اطرافیان خود را مورد بازیچه قرار می‌دهند و زمان و انرژی را از زندگی‌شان بیرون می‌مکند، و همه و هم? این‌ها، تحت عنوان دوستی انجام می‌شوند. مواجهه با آن‌ها به شدت سخت است، چرا که باهوش بوده و با شما به عنوان یک دوست رفتار می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که شما از چه چیزهایی خوش‌تان می‌آید، چی چیزهایی شما را خوشحال می‌کند و چه چیزی از نظر شما خنده‌دار است، اما تفاوت آن‌ها با یک دوست این است که از این اطلاعات برای سود و منفعت خودشان استفاده می‌کنند. تعزیه‌ گردان‌ها کسانی هستند که همیشه یک چیزی از شما می‌خواهند، و اگر در تاریخچ? رابطه‌تان به عقب نگاه کنید، تمامش شاملِ گرفتن، گرفتن، گرفتن و گرفتن بوده و هیچ‌چیزی در عوض به شما ارائه نداده‌اند. آن‌ها هرکاری برای پیروز شدن بر شما و بهره‌کشی از شما انجام می‌دهند.

  1. دمنتورها

در مجموعه رمانهای فانتزیِ جی‌کی‌رولینگ تحت عنوان (هری پاتر) یک مخلوق شیطانی به نام دمنتور حضور دارد که روح مردم را از وجودشان به بیرون می‌مکد و بدن‌های‌شان را، مثل پوست‌های خالیِ گردو رها می‌کند. هروقت که یک دمنتور وارد اتاق می‌شود، فضا تاریک می‌شود، مردم از سرما به خود می‌لرزند و شروع به یادآوریِ بدترین خاطرات‌شان می‌کنند. رولینگ می‌گوید که این موجود شیطانی را از مفهوم افراد منفی اقتباس کردم _ کسانی که قادرند تا به داخل یک اتاق قدم بگذارند و روحِ زندگی را از آن بیرون بکشند.

مشاهده مقاله  سحرخیزی

دمنتورها زندگی را از یک اتاق بیرون می‌کشند، روش آن‌ها چنین است که منفی‌گری و بدبینی خود را به هرکسی که می‌بینند تحمیل می‌کنند. نقط? نظر آن‌ها همیشه از نیم? خالی لیوان سرچشمه می‌گیرد، و آن‌ها نگرانی و ترس خود را حتی به بی‌خطرترین وضعیت‌ها نیز تزریق می‌کنند. دانشگاه نوتردام تحقیقی در این زمینه انجام داد و متوجه شد که دانشجویانی که معتقد بودند با فردی منفی‌باف و منفی‌گرا هم‌اتاقی هستند، تمایل بیشتری به افسردگی نشان می‌دهند.

  1. بدعنادان

این افراد حقیقتاً مملو از سمِ خالص و کشنده هستند. کسانی که در این نوع دسته‌بندی قرار می‌گیرند، تمایلات و قصدهای بدی دارند و رضایت و خوشحالی را از درد و رنج مردم استخراج می‌کنند. حضور آن‌ها یا به منزل? آسیب زدن به شما و ایجاد احساس بدی برای شماست، و یا می‌خواهند چیزی از شما به دست بیاورند؛ وگرنه هیچ علاقه‌ای به شما ندارند. تنها نکت? مثبتی که راجع به این افراد وجود دارد، این است که به راحتی می‌توانید آن‌ها را تشخیص داده و از زندگی خود بیرون کنید.

  1. قضاوتگران

افراد قضاوتگر قادرند تا در زمانی کم‌تر از یک صدمِ ثانیه به شما بگویند که چه چیزی خوب و جالب است و چه چیزی نیست. آن‌ها طرز فکری خاص و مکنده دارند، بدین صورت که یک پدیده که شما علاق? فراوانی بدان دارید را در نظر می‌گیرند، و کاری می‌کنند که از آن نفرت پیدا کنید. به جای این‌که از عقاید متفاوتِ افراد قدردانی کرده و از آن‌ها یاد بگیرند، افراد قضاوتگر خودشان را بالاتر از دیگران می‌دانند و عقاید دیگران برای‌شان هیچ حرمتی ندارد. افراد قضاوتگر میل شما برای حضور در جامعه به عنوان یک فرد مشتاق و ابرازگر را خفه می‌کنند، پس بهتر است تا هرچه زودتر ارتباط‌تان با آن‌ها را قطع کنید.

 

برای خواندن ادامه مطلب www.daneshgahezendegi.com را کلیک کنید


راهنمای مختصر برای شرم سمی و بهبودنیافته در کودکی

شرم سمی یکی از رایج‌ترین احساسات ناتوان‌کننده است که انسان با آن روبرو می‌شود.

شرم سمی اصطلاحی است که به یک احساس مزمن یا حالت عاطفی از حس بد بودن، بی‌ارزشی، حقارت و اساسا ناقص بودن اشاره دارد. دلیل اینکه آن را «سمی» نامیده‌اند به این دلیل است که غیرمنصفانه است، در حالی که شرم سالم زمانی اتفاق می‌افتد که ما از نظر اخلاقی اشتباهی انجام می‌دهیم، مانند خشونت علیه دیگران.

ریشه‌های شرم سمی

شرم سمی ریشه در آسیب یا تروما دارد. تروما کلمه‌ای است که مردم یا خیلی به آن فکر نمی‌کنند و یا آن را به چیزهای شدید مانند شکسته شدن استخوان‌ها یا سوء استفاده شدید جنسی ربط می‌دهند. تجربیات دردناک بسیاری وجود دارند که مردم آن‌ها را با عنوان تروما نمی‌شناسند. به همین دلیل است که برای مردم بحث‌برانگیز است که چگونه غفلت دوران کودکی می‌تواند نوعی سوء استفاده و آسیب باشد.

در بیشتر موارد، این آسیبی است که فرد در دوران کودکی و نوجوانی خود تجربه کرده است. علاوه بر این، این آسیب به صورت مکرر تجربه شده و همچنین بهبودنیافته است. بنابراین شخص به طور معمول در شرایطی که هیچ مساله‌ای وجود نداشته یا خیلی جزئی بوده، احساس شرمندگی کرده است.

با در نظر گرفتن شرم سمی به طور خاص، این شرم به این دلیل ایجاد می‌شود که پرستارهای اولیه فرد یا شخصیت‌های مهم در زندگی فرد به طور منظم آن‌ها را خجالت زده کرده و یا به طور فعالانه یا منفعلانه آن‌ها را شکنجه کرده‌اند. چنین فردی کلمات و رفتارهای مضر و ناصحیح را به درون خود می‌ریزد و این مساله درک و فهم آن‌ها را از آنچه به عنوان یک شخصیت هستند به وجود می آورد.

مشاهده مقاله  اگر فرزند من اضافه‌ وزن داشته باشد، باید چه‌کار کنم؟ اضافه وزن کودکان

شرم سمی در کودکان

باورهای شرم سمی و حالت‌های عاطفی

بعضی از باورهای معمول یک فرد مبتلا به شرم سمی ممکن است شامل موارد زیر باشد:

من غیرقابل تحمل هستم؛ من مهم نیستم؛ همه چیز تقصیر من است؛ من نمی‌توانم کاری انجام دهم؛ من شایسته چیزهای خوب نیستم؛ من یک کودک بد بودم؛ من شایسته رفتارهایی هستم که با من شده است؛ من آدم بدی هستم؛ نیازها و خواسته‌های من مهم نیستند؛ هیچ کس مرا دوست ندارد؛ من در کنار دیگران نمی‌توانم خود واقعیم باشم؛ من باید احساسات و افکار واقعی خود را پنهان کنم؛ من هرگز به اندازه کافی خوب نیستم.

معمولا یک فرد شدیدا خجالت‌زده و شرمسار از اضطراب مزمن و عزت نفس پایین رنج می‌برد. بعضی از افراد از عهده صدمه زدن و عدم مراقبت از خود برمی‌آیند، ولی برخی دیگر به دیگران آسیب می‌رسانند و بسیار غیراجتماعی و خودشیفته می‌شوند.

شرم سمی اغلب با گناه سمی همراه است که فرد احساس گناه و مسئولیت غیرمنصفانه می‌کند. بنابراین شخص نه تنها شرمنده می‌شود، بلکه به خاطر چیزهایی که در واقع مسئول آن نیست احساس گناه می‌کند. آن‌ها همچنین نسبت به احساسات دیگران احساس مسئولیت می‌کنند و وقتی دیگران ناراحت می‌شوند، آن‌ها هم شرمنده شده و احساس گناه می‌کنند، مخصوصا اگر این مساله به نوعی به آن‌ها مربوط شده باشد.

معمولا افراد بسیار شرمسار فاقد حس از خود بوده و تحت تاثیر خودِ غلطشان هستند، که ترکیبی از تکنیک‌های سازگاری و مکانیزم‌های مقابله‌ای است که آن‌ها برای مقابله با آسیب‌های حل‌نشده خود به وجود آورده‌اند.

«این پاک کردنِ خود زودهنگام اغلب به یک عمل درونی پاک شدنِ خود در مراحل بعدی زندگی یا سایر مشکلات عاطفی دیگر مانند ناتوانی در نام بردن احساسات، حضور گناه یا شرم در مورد حس عواطف یا بی‌حسی و سرد بودن عمومی در روبرو شدن با عواطف تبدیل می‌شود».

مشاهده مقاله  زندگی در زمان حال. در حال زندگی کنیم

 

رفتارهای شرم سمی

کمبود عشق به خود سالم:

از آنجا که چنین فردی معمولا از عزت نفس پایین و از خود بیزاری آشکار یا پنهان رنج می‌برد، این مسائل در آن‌ها با ضعف در مراقبت از خود، آسیب به خود، عدم همدلی، مهارت‌های اجتماعی ناکافی و… نمود پیدا می‌کند.

عشق به خود

پوچی:

این فرد همچنین حس ضعف، تنهایی و فقدان انگیزه دارد. آن‌ها نمی‌خواهند کاری انجام دهند، هیچ هدف فعالی ندارند، و تنها کاری را انجام می‌دهند که آن‌ها را از احساساتشان دور کند.

 

کمال‌گرایی:

بسیاری از افرادی که با شرم سمی دست و پنجه نرم می‌کنند، بسیار کمال‌گرا هستند زیرا در دوران کودکی تحت سلطه استانداردهای غیرواقعی بودند و عدم رعایت آن‌ها باعث می‌شده که مجازات و شکنجه شوند


آیا بیش از حد فرزندتان را به خود وابسته کردهاید؟ وابستگی کودکان

فرزند شما لباس‌های کثیفش را در خانه می‌اندازد و اهمیتی به آن‌ها نمی‌دهد. شما هم به جای اینکه با او دعوا کنید که لباس‌ها را جمع کند، خودتان این کار را انجام می‌دهید. این کار آسان‌تر است، نه؟

دختر شما مشغول حل کردن تکالیف علمی بوده اما نمی‌تواند آن‌ها تکمیل کند، چونکه برایش دشوار و حوصله‌سربر است و به جای انجام آن، ترجیح می‌دهد استراحت کند. بنابراین شما تکالیفش را انجام می‌دهید، زبرا نمی‌خواهید او با شکست مواجه شود.

همه ما در مواقعی، بیش از آنچه لازم است در روابط سعی و تلاش می‌کنیم، مخصوصاً اگر مربوط به فرزندمان باشد. معمولاً این کارها را انجام می‌دهیم بدون اینکه حتی متوجه شویم. فرض کنید که کودک شما می‌داند چطور بند کفش‌هایش را ببندد، اما خودتان این کار را انجام می‎دهید چونکه برای شما آسان‌تر است و البته به یک عادت تبدیل شده است. یا اینکه فرزند 13 ساله‌ شما، تکالیفش را یادش می‌رود و مجبور هستید به مدرسه بروید و تکالیف را به او بدهید. هنگامی که در چنین نقشی (انجام کارهایی فراتر از وظایف) گیر می‌افتید، ممکن است رهایی از آن برایتان سخت باشد و افرادی که در اطراف شما هستند نیز احتمالاً از این کار خوششان می‌آید و دوست ندارند آن را متوقف کنید!

گیر افتادن در این نقش، بسیار ساده است چونکه شما حس می‌کنید به حضورتان نیاز دارند و بدون شما، هیچ کاری به سرانجام نمی‌رسد. حس می‌کنید دیگران وابسته به شما هستند و از کاری که انجام می‌دهید؛ تحت تاثیر قرار می‌گیرند. اما باید متوجه شوید که این موضوع، یک خواسته‌ی ساده برای مفید بودن یا عادتی برای غلبه کردن نیست.

به این شکل به آن بنگرید: اگر همواره روی دیگران تمرکز کنید، پس تمرکزتان از روی خودتان برداشته می‌شود. فرزند شما نیز یاد گرفته کارها را کمتر از وظایفش انجام دهد و به شما وابسته باشد. در واقع او راهی پیدا کرده تا از این طریق، استرس خودش را کاهش دهد. چنین موضوعی در خانواده، وقتی که به طور مداوم تکرار شود، مشکل‌آفرین خواهد بود.

به عنوان مثال، فرض کنید فرض 23 ساله شما همه روز را مشغول خوابیدن و همه شب را مشغول گشت و گذار و میهمانی گرفتن است و دنبال کار نمی‌رود. اما شما همچنان اجازه می‌دهید همراهتان زندگی کند و تمام مخارجش را بر عهده می‌گیرید. شما منتظر هستید که خودش بالاخره دست به کار شود و به فکری به حال زندگی‌اش کند و شاید هم از دعوا و سرزنش کردن او خسته شده‌اید. سوالی که باید از خود بپرسید این است: «این کار برای من بهتر است یا فرزندم؟» آیا شما قصد دارید فرزندتان کاملاً وابسته به شما و فردی بی‌فایده برای جامعه باشد؟ باید بدانید که این خیانت در حق فرزند شماست.

مشاهده مقاله  راه‌ هایی که به وسیله آنها به استقلال مالی می‌رسید

اگر فرزند شما دارای اختلال یادگیری و مشکلات رفتاری باشد، دلایل بیشتری برای انجام کارهای آنان پیدا می‌کنید. حتی فکر می‎‌کنید که توجه بیش از حد به آن‌ها طبیعی است اما باید توجه کنید که چنین کاری، در بلندمدت هیچ سودی برای فرزندتان نخواهد داشت. روزی فرا می‌رسد که کودک شما باید وارد دنیا شود و به عنوان یک بزرگسال فعالیت کند. البته اینکه اختلال و مشکلات آنان را درک کنید و هنگامی که نیاز داشتند به کمکشان بروید، قابل تحسین است اما اجازه ندهید که استرس ناشی از شرایط، بر شما غلبه کند و باعث شود هر کاری برایشان انجام دهید.

وابستگی کودکان

چنین والدینی، فرزندانی را پرورش می‌دهند که ناتوان هستند و همیشه باید به آنان کمک کرد. زیرا همیشه شخصی وجود داشته که کارهایشان را انجام دهد. این افراد معمولاً از پذیرش مسئولیت غافل می‌شوند و قادر نیستند احساسات نامناسب خودشان را کنترل کنند. این تعریف وابستگی کودکان است. هدف خاصی ندارند، بسیار بیمار می‌شوند و حتی ممکن است به اعتیاد روی بیاورند. علاوه بر این، همیشه برای تصمیم‌ گرفتن به نظرات دیگران یا راهنمایی و کمک نیازمند هستند. وقتی هم که بزرگ‌تر می‌شوند، به دنبال یک شریک زندگی هستند که بتواند نیازهایشان را برآورده کند و مانند والدین، وظیفه نگه‌داری آنان را بر عهده بگیرد.

همچنین سر کار حاضر شدن و حفظ آن برایشان دشوار است، زیرا همیشه دنبال راهی برای انجام کارها توسط دیگران هستند. برای بسیاری از افرادی که به این شیوه بزرگ شده‌اند، دنیا مکان ترسناکی است. آن‌ها سعی می‌کنند به جای جستجوی دنیای بیرون، در خانه و در کنار پدر و مادرشان بمانند.

آیا کارهایی بیش از حد انجام می‎دهید؟

اگر بیش از حدی که نیاز است، برای آسایش فرزند خود تلاش می‌کنید، احتمالاً در آینده ناامید و خسته خواهید شد. باید کاری را انجام دهید که هم برای خودتان و هم برای دیگران بهتر باشد و وابستگی کودکان را به همراه نداشته باشد نه اینکه سعی کنید او را از مواجه شدن با مشکلات زندگی دور نگه دارید. مشکل دیگر این است که وقتی برای خودتان باقی نمی‌ماند و نمی‌توانید ضعف‌ها و آسیب‌پذیر بودن‌تان را به اشتراک بگذارید. به همین دلیل، اطرافیان همیشه فکر می‌کنند که باید به شما تکیه کنند.

این موضوع مثل چرخه‌ای تمام نشدنی است که برای هر دو طرف، مشکل به وجود می‌آورد. شما احتمالاً احساس می‌کنید بیش از آنچه نیاز است، نسبت به فرزندتان مسئولیت دارید به طوریکه بخش‌های مختلف زندگی او را تحت کنترل می‌گیرید. بدین ترتیب فرزند شما یک فرد وابسته خواهد بود و برای هر کاری، منتظر شما می‌ماند. شما هم به عنوان پدر یا مادر فکر می‌کنید: «او به من نیاز دارد و اجازه نمی‌دهم در مشکلات غرق شود.»

مشاهده مقاله  راهنمای مختصر برای شرم سمی و بهبودنیافته در کودکی

آیا وارد مرزهای یکدیگر شده‌اید؟

در رابطه بین والدین و فرزندان، داشتن  محدوده و مرزبندی بسیار مهم تلقی می‌شود. یعنی اینکه نباید اجازه دهید فرزند از خط‌ مرزبندی عبور کند و از طرفی شما هم نباید وارد مرزهای او شوید. چرا والدین سعی می‌کنند وارد فضای خصوصی فرزندانشان شوند؟ دلیلش معمولاً این است که دوست دارند به این شیوه، خود را آرام کنند، نه به این خاطر که بهترین کار برای فرزندان همین است. یکی از روش‌هایی که برخی والدین برای عبور از مرز فرزندان به کار می‌گیرند، این است که طوری رفتار می‌کنند انگار فرزند هیچ چیز نمی‌داند و باید نظر آن‌ها را در مسائل مختلف، بپذیرد. این والدین، مایل به این تفکر هستند که فرزندشان بدون آن‌ها، قادر به موفق شدن نیست.

 

مشاوره خانواده همراه شماست


4 راه برای افزایش قدرت تصمیم گیری در زندگی روزانه

کافی است فقط عبارت “تصمیم گیری” یا عناوین مشابه نظیر “افزایش قدرت تصمیم گیری در زندگی” را در گوگل تایپ کنید تا با میلیون‌ها پست و مطلب درباره مفهوم تصمیم گیری آشنا شوید؛ اما چرا این قدر روی این مفهوم در زندگی بشر تکیه می‌شود؟

بر خلاف آن چه که تصور می‌کنیم، تصمیم گیری یک فرآیند کاملا متاثر از ارگان مغز ما است و آن چه که در مغز می‌گذرد یک شبکه الکتریکی پیچیده است که متناسب با محیط و شرایط احساسی ما خود را تطبیق می‌دهد. بنابراین برای درست تصمیم‌ گرفتن در هر موقعیتی لازم است مغز را تمرین داد؛ درست مثل تمرین ریاضی که به مرور زمان ذهن را سازگار و منعطف می‌کند. بنابراین باید برای تصمیم‌گیری هم مهارت‌آموزی داشته باشیم.

یکی از مهم‌ترین فاکتورهایی که برای کسب مهارت تصمیم گیری لازم داریم اعتماد به خود است.؛ چرا که روی دیگر تصمیم گیری‌های بزرگ و کوچک زندگی ما به اندازه‌ای می‌تواند حساس باشد که سرانجام آن تصمیم گیری چیزی جز حس پشیمان و ناتوانی به دنبال نداشته باشد. در چنین شرایطی اگر تصمیم گیری صحیحی اتخاذ شده باشد و اعتماد به نفس کافی را نسبت به تصمیمات خود داشته باشیم هرگز از راهی که طی شده است احساس پشیمانی نخواهیم داشت.

 

تصمیم گیری

این سری از مهارت‌های لازم در جهت افزایش قدرت تصمیم گیری در زندگی را با هم در دانشگاه زندگی مرور می‌کنیم و مطمئن هستیم به کارگیری آن‌ها در زندگی نتایج مثبتی برای شما به دنبال خواهند داشت.

تصمیم گیری مقوله ای دشوار است به خصوص در مورد خانواده و ازدواج، اما دانشگاه زندگی این را برای شما فراهم کرده که بتوانید در زمینه مشاوره خانواده و مشاوره ازدواج بهترین تصمیمات ممکن را اتخاذ کنید.

مشاهده مقاله  جنبه‌های شخصیتی درونگرایی: آیا شما فردی درونگرا هستید؟

4 راه برای افزایش قدرت تصمیم گیری در زندگی روزانه

برخی از تصمیم های زندگی آن قدر ساده هستند که مهارت کسب کردن برای اتخاذ آن‌ها معنایی ندارد؛ مثل این که بخواهید تصمیم بگیرید پنج شنبه فیلم دلخواهتان را ببینید یا آن را به جمعه واگذار کنید. اما وقتی که صحبت از تصمیم‌گیری می‌شود همه چیز به زمانی برمی‌گردد که قرار است درباره مسائل سرنوشت‌ساز موضع خود را مشخص کنید. در چنین موقعیتی قطعا تصمیم گیری درست یک هنر است و باید با استفاده از مهارت‌های زیر این قدرت را در خود تقویت کنید:

افزایش قدرت تصمیم گیری با ورزش کردن و فعالیت بدنی

این که در لحظه تصمیم گیری انرژی کافی داشته باشید، بدنتان برای مقابله با شرایط حیاتی آماده باشد و در کل بتوانید در لحظات حساس عکس‌العمل مناسبی داشته باشید را با ورزش کردن و فعالیت بدنی مناسب تضمین کنید.

یکی از بهترین تمرین‌های بدنی، ورزش‌های کششی اول صبح و فعالیت‌هایی است که می‌توانند تا حد معقولی ضربان قلبتان را بالا ببرند. فقط و فقط 10 دقیقه فعالیت بدنی قبل از حضور در محل کار کافی است تا خون با فشار مناسبی به مغزتان برسد و با آمادگی بدنی کامل تصمیم‌گیری کنید.

 

قدرت تصمیم گیری

استرس خودتان را با کاهش دفعات تصمیم گیری، کم کنید

به یاد آورید آن شب‌هایی را که قبل از خواب، مادر یا پدرتان شما را ملزم به آماده کردن وسایل و لباس مدرسه برای روز بعد می‌کرد. اما چرا؟ چه فرقی می‌کرد که شب این کار را انجام دهید یا صبح قبل از رفتن به مدرسه؟!

 

برای گرفتن وقت مشاوره دانشگاه زندگی را کلیک کنید


5 روش که کمک میکند خودتان را در مورد اشتباه خود سرزنش نکنید

وقتی پس از یک اشتباه یا به قول خودمانی‌ها دسته‌گل به آب دادن رفتار درستی با خودتان داشته باشید، باعث می‌شود تا دفع? بعد عملکرد بسیار بهتری را از خودتان نشان دهید.

آیا شما از گند زدن و اشتباه کردن متنفرید؟ البته که هستید _ هر انسانی همین‌طور فکر می‌کند. هیچ‌چیزی بدتر از احساسِ پس از یک محاسب? و استدلال غلط نیست، حسی که از درون ما را می‌خورد، مثل وقتی که اشتباهاً و سهواً به یک نفر توهین می‌کنید و یا مقدار زیادی پول را در راه اشتباهی هدر می‌دهید. اما بدترین قسمت ماجرا، احساسِ بعد از اشتباه است _ شرمگین، مقصر و بیشتر از همه، خشم از خودتان.

اگر شما هم مثل من باشید، گویی که با ارتکاب یک اشتباه، خاطره اش تا ابد در ذهن‌تان می‌ماند و شما را آزار می‌دهد. اما این کار اصلاً سالم و صحیح نیست. شما باید بی‌خیال این موضوع شوید، باید کاری را بکنید که بسیاری از انسان‌ها سخت و دشوار است: شما باید خودتان را ببخشید.

بخشیدنِ خود پس از یک اشتباه، مخصوصاً آن اشتباهاتی که طبعات و پی‌آمدهای منفی دارند، می‌تواند یک چالش احساسیِ وحشتناک باشد. احتمالاً نمی‌تواند یک شبه اتفاق بیفتد. اما در طی سال‌ها، متوجه شدم که با گفتن و یادآوری یک سری نکات به خودم، قادر هستم تا از دست احساساتی همچون گناه و شرم راحت شوم. دفع? بعدی که به خاطر یک محاسب? اشتباه یا یک گاف خودخوری می‌کردید، این نکات را به خودتان یادآوری کنید:

مرتکب اشتباه شدن

  1. از روی قصد و غرض نبود.

چه رویه‌های فکریای سبب شدند تا سرانجامِ شما به ارتکاب آن اشتباه برسد؟ احتمالات زیادی وجود دارد که شاید شما شرایط را به درستی متوجه نشده‌اید و یا با فرد اشتباهی ارتباط برقرار کردید، یا به بی‌توجهی روی آوردید و یا حتی اولویت‌های‌تان را به چالش و رقابت دعوت کردید. (اگر به طور عمدی سعی کردید در کاری ریسک کنید و نهایتاً به یک شکست منجر شد، این مسئله به منزل? یک اشتباه نیست، بلکه طبیعتِ ریسک و ریسک‌پذیری همین است و برای هر کارگشایی، امری لازم است.)

مشاهده مقاله  4 راه اثبات‌شده برای ارتقای سلامت عاطفی و افزایش رضایت در زندگی

شما که نمی‌خواستید خودتان را دچار یک بلا کنید، بلکه فقط از روی اتفاق و تصادف دچار اشتباه شدی. شما باید خودتان را به خاطر اتفاقی بودنِ مسئله خودتان را ببخشید و بدانید که این اشتباه بدین معنی نیست که شما فرد بدی هستید، بلکه فقط و فقط یک اشتباه بوده.

  1. اگر شخص دیگری این کار را انجام می‌داد، او را می‌بخشیدم.

بسیاری از ما بیش از بقی? مردم به خودمان سخت می‌گیریم و خودمان را خیلی سخت‌تر از اطرافیان می‌بخشیم، مخوصاصا پس از یک اشتباه. پس تصور کنید که واکنش شما در زمانی که همکارتان، شریک‌تان، دوست‌تان یا معشوقه‌تان چنین اشتباهی را مرتکب می‌شد، چه بود. برای چه مدت از دست او عصبانی می‌ماندید؟ اصلاً عصبانی می‌شدید یا سعی می‌کردید که او را درک کنید؟

اگر چنین باشد که شخص دیگری این اشتباه را مرتکب می‌شد و شما او را به راحتی می‌بخشیدید، پس چرا این‌قدر به خودتان سخت می‌گیرید و از انجامِ همین کار برای خودتان عاجزید؟ آیا لیاقت شما به اندازه‌ی اطرافیان‌تان نیست؟ گاهی اوقات ما خودمان را همانند فرزندانِ ناخلفی تصور می‌کنیم که اگر رفتارمان با خویش توأم با مهربانی و محبت باشد، آن‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به اهداف‌مان برمی‌داریم. من به شخصه سال‌های سال چنین تفکری را در سرم می‌پروراندم، اما اشتباه است. با خودتان رفتار محبت‌آمیزی داشته باشید و خواهید دید که با این کار موفقیت شما افزایش پیدا می‌کند.

  1. من هرکاری که از توانم برمی‌آمد را برای جبران اشتباهم انجام دادم.

اگر این جمله صحت ندارد و هنوز کار انجام‌نشده‌ای باقی مانده، پس سریعاً دست از خواندنی این سطر بردارید و هرکاری که می‌توانید برای تسکین اشتباه‌تان انجام دهید و نه خودتان و نه دوست و همراه‌تان را بیش از این آزار ندهید. این‌که از هیچ‌کاری را برای جبرانِ ضررِ وارده به یک چیز یا شخص دریغ نکنید، قدم بزرگی در کنارآمدن با اشتباهات گذشته است.

مشاهده مقاله  9 تصمیم دشوار که افراد خوشبخت اتخاذ می کنند. تصمیمات درست

وقتی که هرکاری که از دست‌تان برمی‌آمد را انجام دادید، وقتش است تا رسماً آن اشتباه را از خاطرتان مرخص کنید، حتی اگر مجبور هستید که برای مدتی با پی‌آمدهای آن ماجرا دست و پنجه نرم کنید. وقتش است که به مورد بعدی رسیدگی کنیم.

اشتباه کردن

  1. اگر این بزرگ‌ترین اشتباهی بوده که تا به حال مرتکب شدم، پس عجب انسان بزرگی هستم.

این اولین جمله‌ای است که در زمان ارتکاب یک اشتباه به خودم می‌گویم، و همیشه باعث می‌شود که احساس بهتری داشته باشم. چرا؟ چون _ صد البته _ اشتباهی که رخ داد، بزرگ‌ترین اشتباه زندگیِ من نبوده و نخواد بود. احتمالاً حتی در لیستِ ده‌موردِ برتر هم نیست. من هم یک انسان هستم. قرار است که بارها و بارها خرابکاری کنم، این یک مسئل? حل شده است، در فطرت من است. این‌که از خودمان انتظار داشته باشیم تا بدون هیچ شکست یا اشتباهی در زندگی پیش برویم ما را در دردسرهای مختلفی می‌اندازد، که البته بسیاری از ما، و حتی خودم دقیقاً همین طرز تفکر را داریم.

بگذارید مثالی از خودم بزنم، سال‌ها پیش، من با یک دروغگوی عقده‌ای ازدواج کردم و تا بعد از ازدواج متوجهِ این موضوع نشدم. بعدها فهمیدم که هیچ‌یک از دانسته‌های من راجع به این شخص صحت ندارند. این یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی است که انجام دادم و تبعات زیادی برای من داشت. اما حتی این اشتباه هم قادر نبود تا زندگی مرا برای ابد خراب کند. زمان زیادی گذشت تا توانستم با یک ازدواجِ دوباره، زندگی‌ام را از نو جمع و جور کنم و دوباره شادی را به خانه‌ام راه دهم، و حتی نهایتاً قادر باشم که خودم را ببخشم.